غریبِ آشنایم سلام

 خانه
شاهدِ غم ها
ارسال شده در 16 تیر 1401 توسط شهادت در بدون موضوع
شاهدِ غم ها

چه سخت است کودک باشی و تمام غم های عالَم روی شانه های کوچکت…..
چه سخت است کوچک باشی و میان نواهای غم ، یکباره بزرگ شوی و کسی جز خدا نداند بر تو و قلب نازک و مهربانت چه گذشته از شاهد آن همه مصیبتها بودن؟…..
و تو که در چشم همگان کودکی ۵ساله ای، ولی همچون بزرگمردی صبور و استوار ، برای دفاع از حق ، سینه سپرکنی و
آن گونه تاب آوری این همه غم و داغِ پرپرشدنِ عزیزانت را ، که سالها با ثانیه ثانیه خاطراتِ عطش و خون و قتلگاه و علقمه، نَفَس بکشی و از همین نَفس های مبارک و آه و سوزِدلت ، خیمه های روضه برپا شود ، دینِ خدا حیات دوباره گیرد،
و علم و معرفتت همچون دانه از میانِ پوسته اش شکافته و درختِ دینِ الهی را آبیاری نماید.
و آن گاه باقرالعلوم لقب گیری تا پرچم علم و معرفت ، تاابد تحت لوای نامِ مبارکت همواره برافراشته بماند.
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا امام مُحمّدباقر(علیه السلام)

نظر دهید »
شاهدِ غم ها
ارسال شده در 16 تیر 1401 توسط شهادت در بدون موضوع
نظر دهید »
ماجرا۲
ارسال شده در 15 تیر 1401 توسط شهادت در بدون موضوع

#ماجرا
پدری که استاد بود
#قسمت_دوم(وآخر)

? شیخ فشارکی بعداً فهمید که من مکاسب هم می‌خوانم و لذا از پیشرفت سریع من در فقه شگفت‌زده شد. او خود، این کتاب را در قم تدریس می‌کرد.

? پدرم بر درس خواندن ما به طور مستمر نظارت می‌کرد. ما را گاه با تشویق و گاه با تندی، به آن ترغیب می‌کرد. من همیشه تسلیم روش پدر و مجری خواست او بودم. هرگاه در مورد درسی که می‌خواندم، اظهار نظر می‌کردم، پدرم خیلی خوشحال می‌شد و به من که چهارده پانزده ساله بودم، می‌گفت: تو مجتهدی و قدرت استنباط داری.

? با برادرم مباحثه می‌کردم. پس از مباحثه، پدرم ما را به اتاق خود می‌خواند، از ما پرسش می‌کرد و آنچه را نتوانسته بودیم بفهمیم، برایمان توضیح می‌داد.

? خانه‌ی ما سه اتاق داشت. دو اتاق از آنِ پدر بود: یک اتاق نسبتاً بزرگ برای میهمان‌ها، و یک اتاق هم برای مطالعه و غذا‌ خوردن و استراحت؛ شبیه حجره‌ی طلّاب. ما هم همگی یک اتاق داشتیم: چهار برادر و چهار خواهر، با مادر! در مواردی که مادر میهمان یا روضه‌ داشت، ناگزیر بودیم بیرون خانه بمانیم! در اتاق مخصوص پدر، میزی به درازا و پهنای ۸۰ در ۴۰ بود. پدر در سمت طول میز چهارزانو می‌نشست، ما هم هر دو کنار یکدیگر در یک سمت عرض آن می‌نشستیم. به‌خاطر هیبت و جدّیّت پدر در اثنای درس و مذاکره، من و برادرم بر سر اینکه کدام دورتر از پدر بنشینیم، با هم کشمکش داشتیم!

? بی‌شک این تندی و خشم پدر هر‌چند جنبه‌های منفی داشت، امّا منکر جنبه‌های مثبت آن نمی‌توانم بشوم؛ زیرا این سخت‌گیری ما را منضبط بار آورد و از انحرافاتی که برای برخی فرزندان روحانیّون به علّت عدم توجّه به آنها پیش می‌آمد، به دور داشت. یکی دیگر از اثرات آن نیز این بود که من توانستم ادبیات عرب و دوره‌ی سطح فقه و اصول را در پنج سال و نیم به پایان برسانم…

?* مُطَوّل: این کتاب شرحی است در زمینه علوم زبان عربی
?** مکاسب: از مهمترین کتابهای فقهی شیعه در باب معاملات

❇️ بخشی از خاطرات دوران جوانی و مبارزات آقا به نقل از کتاب «خون دلی که لعل شد»

▪️به مناسبت سالگرد درگذشت آیت‌الله سیدجواد حسینی‌خامنه‌ای(پدرحضرت آیت الله خامنه ای رهبرعزیزمان*دامت برکاته*)

التماس دعا

نظر دهید »
ماجرا
ارسال شده در 14 تیر 1401 توسط شهادت در بدون موضوع
  1. ? #ماجرا | پدری که استاد بود

⭐️ پدر ما را عادت داده بود که هیچ فرصتی را از دست ندهیم و هیچ روزی را بدون بهره‌گیری از درس و مباحثه نگذرانیم. ایشان از فرصت تعطیلی درس حوزه در ایّام ماه محرّم و همچنین ماه‌های تابستان هم بهره می‌گرفت. در هفت روز اوّلِ ماه محرّم به من درس می‌گفت و سه روز بعد از آن را به مجالس روضه‌ی امام حسین (علیه‌السّلام) می‌رفت.

? چیزی را به نام «تعطیلی تابستانی» قبول نداشت و می‌گفت: ما در نجف علی‌رغم هوای طاقت‌فرسا و گرمای سخت، درسمان را ادامه می‌دادیم؛ بنابراین تابستان‌ها در مشهد چرا باید درس و تحصیل تعطیل شود؟‍!

? مطوّل* را در ماه‌های تعطیل تابستان خواندم. شیخ فشارکی در تابستان از قم به مشهد می‌آمد و دو ماه می‌ماند. من او را قبلاً دورادور می‌شناختم، چون پیشتر در مشهد ادبیات عرب را تدریس می‌کرد و بعد هم که به قم می‌رفت، به تدریس همین دروس در قم می‌پرداخت. از او خواستم در مشهد به من مطوّل درس بدهد، که پاسخ مثبت داد و من ساعت‌هایی طولانی از روز را به درس خواندن در نزد او می‌پرداختم. لذا بیان و مقداری از معانی و بدیع مطوّل را در خلال دو تابستان ـ یعنی ظرف چهار ماه ـ به پایان رساندم.

 

❇️ بخشی از خاطرات دوران جوانی و مبارزات آقا به نقل از کتاب «خون دلی که لعل شد»
#قسمت_اول(ادامه دارد….)

▪️به مناسبت سالگرد درگذشت آیت‌الله سیدجواد حسینی‌خامنه‌ای(پدرحضرت آیت الله خامنه ای رهبرعزیزانقلاب*دامت برکاته*)

1 نظر »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8

آخرین مطالب

  • ماه من
  • حدیث روز
  • شهیدقدس
  • حدیث روز
  • فلسطین
  • عصر رسانه
  • طفلان بی گناه
  • حدیث روز
  • فلسطین
  • حدیث

آخرین نظرات

  • شهادت  
    • غریبِ آشنایم سلام
    در ماجرا
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

غریبِ آشنایم سلام

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اربعین
  • امام
  • امام
  • امام
  • امام
  • امام
  • امام
  • امام
  • امام
  • امام
  • امام
  • بدون موضوع
  • حاج قاسم
  • حاج قاسم
  • زیارت خاص
  • سنت یلدا
  • عرفه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان